ميگويند ادم از بهشت رانده شدميگويند..ادم نيستيمنشديماما به همين نام دلخوشيمما به بودن...به نفس کشيدن..حتي اگر تاوانش لحظه هاي درد بار تنهايي باشددلخوشيم..ما به امدن..به رانده شدن..حتي اگر به قيمت شکافته شدن نه ماهه هاي بکارت..دلخوشيم...چه دلخوشي...؟شيوني نا بهنگام....وتبريکي يخ زده که سرمايشتک تک سلول هاي بودن رادر اعماق ترديد اين دلخوشي هاي مبهمميخشکاند..
سلام
اولين باره كه وبلاگت روميبينم ..از اشنايي با بلاگت خوشحالم
.
هميشه همين طور بوده تر و خشك با هم سوختن ..گاهي هم با هم ساختن!