سلام
قشنگ بود
خصوصا (اومد رو ديوار دلم ...)
آبي رنگدستي که با يک گل از پشت ديواري صدا ميزديک دست ديگر را و لکه هاي کوچک جوهر ، بر اين دت مشوش ،مضطرب ، ترسانو عشق ،که در سلامي شرم آگين خويشتن را باز گو ميکرددر ظهرهاي گرم دودآلودما عشقمان را در غبار کوچه ميخواندم ما بازبان ساده ء گلهاي قاصد آشنا بوديمما قلبهامان را به باغ مهرباني هاي معصومانه ميبرديم(فروغ فرخزاد)
شاد و موفق باشي