• وبلاگ : يلدا ستايش
  • يادداشت : يه ترانه
  • نظرات : 15 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام . با يک مسابقه ي فوتبال در ورزشگاه بدون تماشاگر به روزم، توي...
    ( قرن بي حرمتي شدن به غزل / دخترشعرهاي بعضي ها )

    سلام

    به روز هستم با يک سپيد//

    اگر اينجا بنشيني
    تازه مي فهمي ...
    //

    منتظرتونم.
    موفق باشي.
    خدانگهدار.

    تاهمسفرم عشق است در جاده تنهايي
    از دست نخواهم داد دامان شكيبايي

    تا من به تو دل دادم افسانه شده يادم
    چون حافظ و مولانا در رندي و شيدايي

    از عشق تو سهم من ،همواره همين بوده است
    رسوايي و حيراني ، حيراني و رسوايي

    تو آتش و من دودم ،دريا تو و من رودم
    هرچند محال اما ، چيزي است تماشايي

    چندي است كه پيوندي است پيوند خوشايندي است
    بين تو و آيينه ،آيينه و زيبايي

    من دستم و تو بخشش ، تو هديه و تو خواهش
    من زين سو و تو زان سو ،مي آيم و مي آيي

    بي ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
    چندي است كه طوفاني است ،اين ديده دريايي

    سلام به منم سر بزن گلم . مطالب شعرها عالي بود موفق باشي قربانت نازنين

    وبلاگ قشنگي داري

    خوشم اومد

    باي

    واقعاا جالبه يه خسته نباشيد جانانه بهت ميگم كلي لذت بردم اگر دروغ رنگ داشت هر روز،شايد ده ها رنگين کمان در دهان ما نطفه ميبست و بيرنگي کمياب ترين چيزها بود اگر عشق، ارتفاع داشت من زمين را در زير پاي خود داشتم و تو هيچگاه عزم صعود نميکردي آنگاه شايد پرچم کهربايي مرا در قله ها به تمسخر ميگرفتي اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ويران ميکردند گر براستي خواستن توانستن بود محال نبود،وصال و عاشقان که هميشه خواهانند هميشه ميتوانستند تنها نباشند اگر گناه وزن داشت هيچ کس را توان آن نبود که گامي بردارد تو از کوله بار سنگين خويش ناله ميکردي و شايد من، کمر شکسته ترين بودم اگر غرور نبود چشمهاي مان به جاي لبها سخن نميگفتند و ما کلام دوستت دارم را در ميان نگاه هاي گهگاه مان جستجو نميکرديم اگر ديوار نبود
    نزديک تر بوديم،همه وسعت دنيا يک خانه ميشد و تمام محتواي يک سفره سهم همه بود و هيچکس در پشت هيچ ناکجايي پنهان نميشد اگر ساعتها نبودند آزاد تر بوديم، با اولين خميازه به خواب ميرفتيم و هر عادت مکرر را در ميان بيست و چهار زندان حبس نميکرديم اگر خواب حقيقت داشت هميشه با تو در کنار آن ساحل سبز لبريز از ناباوري بودم هيچ رنجي بدون گنج نبود اما گنجها شايد، بدون رنج بودند اگر همه ثروت داشتند دلها سکه را بيش از خدا نمي پرستيدند و يکنفر در کنار خيابان خواب گندم نميديد تا ديگري از سر جوانمردي بي ارزشترين سکه اش را نثار او کند اما بي گمان صفا و سادگي ميمرد،اگر همه ثروت داشتند اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگي بي ارزشترين کالا بود ترس نبود،زيبايي نبود و خوبي هم، شايد اگر عشق نبود به کدامين بهانه مي گريستيم و مي خنديديم؟کدام لحظه ناياب را انديشه ميکرديم؟و چگونه عبور روزهاي تلخ را تاب مي آورديم؟آري! بيگمان پيش از اينها مرده بوديم
    اگر عشق نبود اگر کينه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختيار عشق ميگذاشتند من با دستاني که زخم خورده توست گيسوان تو را نوازش ميکردم و تو سنگي را که من به شيشه ات زده بودم به يادگار نگه ميداشتي و ما پيمانه هايمان را در تمام شبهاي مهتابي به سلامتي دشمنانمان مي نوشيديم اگر خداوند يک آرزوي انسان را برآورده ميکرد من بيگمان دوباره ديدن تو را آرزو ميکردم و تو نيز هرگز نديدن من را آنگاه نميدانم
    براستي خداوند کداميک را ميپذيرفت؟

    سلام

    بسيار تا بسيار عالي بود

    موفق باشي خداحافظ

    سلام

    از اين رفتن ها هيچ سودي نبردم

    پس مي مانم

    هر چه شد شد

    توكل به خدا

    + نعيم 
    سلام وبلاگ بسيار قشنگ و جالبي بود اميدوارم موفق باشي