عابرک...
چشم گلچین قضا خدا کنه نبیندت
من امروز چن بار به روز شدم و نوشته هامو پاک کردم
نمیدونم شاید به خاطر همین خبر بد ه که اینقد پریشونم
اومدم قصه عابرکو نوشتم عابرک تخلص شعری دوست منه
(دوست دوران بچگیم)
که دیروز بعد از چهار ماه دیدمش
نمی خوام تو این وبلاگ خصوصی بنویسم
اما من تواین جهار ماه
که فرصت نکردم به دوستم سر بزنم خودم پراز مشغله بودم
اما مشغله های من کجا و درد اون کجا هنوز تصویررنگ پریده ش ....
چهار شنبه قراره برای شیمی درمانی بره تهران
نمی دونم چرا اینهمه خبر بد یه جا باید به من برسه
من برا ترانه بهونه می خواستم ولی نه این بهونه رو
خدایا کمکش کن
+ نوشته شده در یکشنبه 85/8/14ساعت 7:25 عصر توسط یلدا ستایش
نظرات ( ) |