سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا ستایش

آغازم از عطش بود...باید که تشنه باشم

اردلان سرفراز یکی از قله های رفیع ادبیات معاصر سرزمین ما

سال صفر گزیده ترانه های اردلان سرفراز

 

محال

من واسه تو یه قصه م

نخونده باورم کن

مث یه عکس کهنه

اسیر دفترم کن

من روی قله ی خواب

یه قصه ی محالم

از تو و عالم تو

به دوری ِ خیالم

##

اگه واسه تو یه قصه نیستم

واسه شب تو یه خواب خوبم

بگو بخونم ....نگو بمونم

اگه نخونم رو به غروبم

##

تو ...توی خواب بازی

همیشه بی نیازی

من نمی خوام تو رویا

ازمن یه بت بسازی

من واسه تو یه عکسم

زیر غبار شیشه

پشت غبار شیشه

تنهاتر از همیشه

.................... داراب ...فروردین 1357

شعر" گریه" از نخستین تجربه های اردلان و حسن شماعی زاده

ای برای گریه کردن

بهترین بهونه ی من

ای که درمونی نداره

درد دور از تو نشستن

از پس پرده ی اشکام

جای خالیتو می بینم

داره بی تو کنده میشه

دلم از میون سینه م

##

کاشکی چشمام کوربشه

جای تورو خالی نبینه

جای خالیت مث خار

داره توی چشمام می شینه

##

کاش می شد مث تو باشم

مث سنگ باشه دل من

برام آسون باشه هرروز

دل سپردن و بریدن

من می خوام مث تو باشم

مث تو.... اما نمیشه

انگار از اول عمرم

تو بامن بودی همیشه

###

کاشکی چشمام کوربشه

جای تورو خالی نبینه

جای خالیت مث خار

داره توی چشمام می شینه

###

همه عکساتو سوزوندم

نامه هاتو پاره کردم

تا به یاد تو نباشم

دیگه دنبالت نگردم

ولی خاکستر عکسا

نامه های پاره پاره

منو راحت نمی ذاره

تو رو باز یادم میاره

........................تهران 1349

تجربه ای دیگر در آغاز راه ...خواننده ی این اثر دیگر در بین ما نیست

می گردم دور دنیا

اگه تو اون ور دنیا که بری

من تورو یه روزی پیدات می کنم

اگه صد تا دیو تورو طلسم کنن

من میام طلسمتو وا می کنم

###

میام دره به دره

میام صحرا به صحرا

میام خونه به خونه

می گردم دور دنیا

میرم به قله ی قاف

میرم تا شهر آفتاب

میرم پرسون و پرسون

تو کوچه های مهتاب

###

اگه زیر آب بری ماهی بشی

ماهیگیر میشم ...میام می گیرمت

اگه مث ماه به زیر ابر بری

ابرارو پی می زنم می بینمت

###

مث شب دنبال روز

در به در دنبالتم

اگه خوابم یا بیدار

هر جا با خیالتم

...................تهران پاییز 1349

 

شاید بدونی

اگه از پنجره ی چشمای من

چشم تو هر چی که دیدم ببینه

اگه دلتنگیه ابرای غروب

توی آسمون سینه ت بشینه

تازه مث من میشی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم

اگه کوه غصه پشتتو شکست

تورو انگشتای غم نشونه کرد

هرچی داشتی آسمون ازت گرفت

تو رو با دست خالی روونه کرد

اگه وقت گریه بغضت وانشد

گریه هم از تو چشات پر زد و رفت

اگه خوشبختی سراغتو گرفت

اما بی خبر اومد در زد و رفت

تازه مث من میشی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم

............................تهران 1351

به درخواست داوید یکبازاریان این شعر به عنوان اولین

تجربه ی" ابراهیم حامدی " با موسیقی درخشان "منصور ایران نژاد "

همراه شد

شب

خورشید تو خوابه

چشماشو بسته

شب پشت شیشه

بیدار نشسته

###

ماهی تنگ بلور

دریارو خواب می بینه

گل خشکیده ی دشت

ابرارو خواب می بینه

###

جغد شب باشیونش

داره آواز می خونه

میگه خوبی میمیره

اما زشتی می مونه

###گریه کن ای ابر پیر

لاله ها مردن تو کویر

خسته ام از این شبا

کی میاد فردا

###

خورشید تو خوابه

چشماشو بسته

شب پشت شیشه

بیدار نشسته

###

.............تهران زمستان 1351

گل کاغذی

من گل خشک کاغذی

تو ابر پاک آسمون

ای آسمونی دل نبند

به این خاکی ِ بی نشون

دست تو دست بارونه

بارونه تو نوازشه

صداقت تو عاقبت

به زیر خاکم می کشه

گلی که از دور می بینی

وقتی تو بارون می مونه

یه کاغذ رنگی خیس

به جاش تو گلدون می مونه

تو ساخته ی دست خدا

از خاک آلوده جدا

من بی بهارو بی خزون

مخلوق دست آدما

برای اون گلی ببار

که مث من کاغذی نیس

یه لحظه ام نگا نکن

به کاغذ رنگی خیس

اگه به گلبرگای من

یه قطره بارون بزنه

همون یه مشت کاغذ خیس

تنها نشونه ی منه

تو دور از دنیای منی

تو رو که گرم رفتنی

من یه دروغم ...یه دروغ

از من باید دل بکنی

..........................تهران 1353

مرا بشنو

صدای پای بارانم

مرا بشنو مرا بشنو

غم خار بیابانم

مرا حس کن ..مرا حس کن

مرا از چشم من بشناس

که صد آیینه اندوه است

دلم دریاترین دریا

تنم تنهایی کوه است

تورا جانانه می خواهم

که بی تابانه می خواهم

تو را ای دشمن جانم

منه دیوانه می خواهم

صدای پای بارانم

زمستا نم زمستانم

غم خار بیابانم

بیابانم بیابانم

مرا امروز تو باور کن

تو اینجا و من اینجا

کسی هر گز نمی داند

چه سازی می زند فردا

چه می دانی تو از دیروز

چه می دانم من از فردا

همین یک لحظه را دریاب

که فردا می شوی تنها

...................فرانکفورت زمستان 1380

مهر بوسه

ای چراغ آشیانه

شعر روشن شبانه

ای تبرک ترانه

ای حضور عاشقانه

ازتو سر می زنه خورشید

از تو روزم میشه آغاز

از گلوی عاشق تو

زندگی می خونه آواز

من تمام عشق خود را به یه نامه می سپارم

مهر نامه بوسه ی من ...رنگ احساسی که دارم

هر یه روز یه نامه ی نو

هر یه روز یه حرف تازه

این همه حرف نگفته

داره از "من" "تو " می سازه

حرفای نگفتنی ...تو

دیدنی ...شنیدنی ...تو

نامهی بلند عشقی

تا ابد نوشتنی ...تو

من تمام عشق خود را به یه نامه می سپارم

مهر نامه بوسه ی من ...رنگ احساسی که دارم

کاشکی چشمای تو بودم

دنیارو با من می دیدی

تپش قلب تو بودم

لحظه هامو می شنیدی

.....................................فرانکفورت 1375

 


+ نوشته شده در یکشنبه 85/6/19ساعت 7:10 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |