یلدا ستایش

خداییش بعضیا خیلی بی جنبناااا


 

هم دعاکن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت

باید از موج نترسید اگر باید عشق


عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم

شاید این بوسه به نفرت برسد شاید عشق


شمع روشن شدو پروانه به آتش پیوست

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد

شمع حق داشت به پروانه نمی آید عشق


این غزل زیبا از فاضل نظریه هفته ی پیش به خاطر خوندش تو محفل خانه ی آفتاب

  با فرهنگیه دانشگاه در افتادیم

خداییش بعضیا خیلی بی جنبناااا

اینم یه غزل زیبا از دوست خوب خودم خانم نوری با تخلص چکامه 


چگونه عشق تو را از سرم به در بکنم

چگونه بی تو بمانم چگونه سر بکنم

نمی شود که دلم را به دیگری بدهم

ودر معامله ی عاشقی ضرر بکنم

کنار جاده ی قلبت نشسته مین به کمین

نگاه ملتمسم را به آسمان گره کن

که از زمین دلم تا دلت سفر بکنم

در انزوای شب و عقد ه های خود ماندم

 چگونه این شب وامانده را سحر بکنم


هر چقد لذت بردی برا موفقیتش دعا کن !!!!!


+ نوشته شده در پنج شنبه 85/9/9ساعت 10:44 صبح توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |