سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا ستایش

باز م غزل....

سلام امروزم مث هفته قبل یه غزل زیبا مهمون

سیدمهدی موسوی  باشیم بدنیست

من غزلای ایشونوخیلی دوست دارم

البته از نزدیک نمیشناسمشون

زیباست  یعنی باروحیه ی الان من خیلی سازگاره

 امیدوارم خوشتون بیاد

با یاد شانه های توسر آفریده است

ایزد چقدر شانه به سرآفریده است

پای مرا برای دویدن به سوی تو

پای تورا برای سفر آفریده است

هر چیزرا که یک سرسوزن شبیه توست

خوب آفریده است اگر آفریده است

چون قید ریشه مانع پروازمیشود

پروانه  را بدون پدر آفریده است

میخواست کوره در دل انسان بنا کند

مقدور چون نبود جگر آفریده است  

  


+ نوشته شده در پنج شنبه 85/8/18ساعت 4:29 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

عابرک...

 

چشم  گلچین قضا  خدا کنه نبیندت

من امروز چن بار به روز شدم و نوشته هامو پاک کردم

نمیدونم شاید به خاطر همین خبر بد ه که اینقد پریشونم

اومدم قصه عابرکو نوشتم عابرک تخلص شعری دوست منه

(دوست دوران بچگیم)

که دیروز بعد از چهار ماه دیدمش

نمی خوام تو این وبلاگ خصوصی بنویسم

اما من تواین جهار ماه

که فرصت نکردم به دوستم سر بزنم خودم پراز مشغله بودم

اما مشغله های من کجا و درد اون کجا هنوز تصویررنگ پریده ش ....

چهار شنبه قراره برای شیمی درمانی بره تهران

نمی دونم چرا اینهمه خبر بد یه جا باید به من برسه

من برا ترانه بهونه می خواستم ولی نه این بهونه رو

خدایا کمکش کن


+ نوشته شده در یکشنبه 85/8/14ساعت 7:25 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

یه خورده تغییر بد نیست

حس می کنم خیلی خسته کننده شده

 همش شعرو ترانه و...یه چیزایی تو این مایه ها

بهتره یه تغییراتی بهش بدم

 نظرتون درمورد نقاشی و عکس چیه؟...

+ نوشته شده در شنبه 85/8/13ساعت 1:34 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

شعر قشنگ

خداییش نوشته ها ی من که خوندن نداره یعنی حیفه وقت صرفش کنید

امروز تو جلسه شعر ( خانه ی آفتاب ) کلی غزل زیبا شنیدم کارای خیلی خوب

که دلم حال اومد ....شعرای قشنگی که من عرضه ی گفتنشو ندارم....یعنی آرزومه

بتونم یه روز اینجوری شعر بگم البته یه وقتایی دسو پا شکسته غزل میگم اما  کارای من

عمرا به گرد پای کارای زیبا یی که امروز شنیدم برسه

 

امیدوارم تو هم مث من لذت ببری...

+ نوشته شده در پنج شنبه 85/8/11ساعت 7:56 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

عروسک تنهایی...یلدا ستایش

دوستای خوبم سلام

اولین مجموعه ترانه ی من

با نام

عروسک تنهایی

کار چاپش تموم شده و تا چن روز دیگه

به کتابفروشی های سراسر کشور عرضه میشه

این طرح جلد اولیه ی کتابه

کار زیبای دوست خوبم زهراسادات میرغنی

عکاس این کار خانم مریم احسانی مطلق

که افتخار آشنایی باهاشونو نداشتم

چا پ کتاب  توسط موسسه ی  انتشاراتی

 سلسیبل

سه تا ترانه از  این مجموعه تقدیمتون می کنم  

جورچین نگات

اومدم غرل بسازم واسه جورچین نگاهت

مژه هات ...حالت چشمات قاب رنگین نگاهت

اومدم قلم بگیرم اما کاغذامو باد برد

نشد از تو بنویسم غزلِ رو ی لبم مرد

حالا من موندمو یادت ...که رو گونه هام نشسته

دوتا قطره ؟ نه ! هزار تا ...سد گریه هام شکسته

حالا من موندمو شاید توی خوابا تورو دیدن

از ته چشای رنگیت یه بغل ترانه چیدن

توزمین خیس شعرام بذر خنده هاتو کاشتم

شاید اینجوری بفهمی که چقد دوست می داشتم

چی شد اون همه قشنگی که میون گفته هات بود

اون تبسمی که سایش همیشه کنج لبات بود

رفتی ...انگار که نه انگار این والی منو داری

نه ایمیل ...نه یه تماسی ...مردم از چشم انتظاری

یادمه شبی که رفتی آسمون ستاره کم داش

طفلی اصلا نمی خندید مث من چشاش ورم داش

حالا خوب منو نگا کن که به آخرا رسیدم

تا بگم خدا به همرات میدونی چیا کشیدم

نگرونیامو حالا تو همین ترانه بو کن

دل خنده هام شکسته دسّ غصه ها رو ور کن

اومدم غزل بسازم اما کاغذی ندارم

حالا این بیتارو باید تو شقیقه هام بکارم

مژه هات ...حالت چشمات اونا روز و شب باهامن

اگه این گنا نباشه می تونم بگم خدا من

سفرت بخیر ...ولی من تا همیشه چش به راتم

هنوزم تا که هنوزه ....محو جورچین نگاتم

این ترانه با یه مقدار تغییر به زودی توسط سام اجرا میشه

 ***

خواب دیدی خیر باشه

یه عمری کارگردانی کردم،عزیز

هی واسه من اینقده اطوار نریز

فکر میکنی می تونی فیلمم کنی

می تونی اینجوری رومو کم کنی

دیالوگاتو دل من از بره

خوب می دونم چی تو سرت می گذره

دوس داری من خودم بیام تو تو دامت؟

پیش همه داد بزنم می خوامت؟

نیازمو ببینی بعد ناز کنی؟

نیشتو هی یواشکی واز کنی؟

یه عمری کارگردانی کردم ،بابا

پیاده شو یه کم با ما راه بیا

چرا همش سر می دوونی منو

خط می زنی معنی دوس داشتنو

پشت نگاهت چیا سانسور میشن

اینطوری آدما ازت دور میشن

دیدی ، رسیدیم به سکانس آخر

تو موندی و پنجره ، چشمای تر

دیدی سناریو چه جور تموم شد

کی بود که این وسط دلش حروم شد

یه عمری کار گردانی کردم تو رو

خواب دیدی خیر باشه خدافظ برو

 ***

 

عکس دلخوریام

میخوام عکس دلخوریامو برات پست بکنم

شعر تازمو به آدرس چشات پست بکنم

امّا هل شدم دیگه پلاکو یادم نمىآد

بى خیال باز کاغذامو می سپرم به دست باد

شاید اینجورى یه شب چشت بیفته به دلم

شانسکى زوم بکنى رو غزلاى خشگلَم

شاید این بیتاى دست نخورده باورت بشه

یا یه بارم که شده حرف حساب سرت بشه

من با دستاى خودم ساکتو بستم که برى

واسه تو حتّى یواشکى شکستم که برى

نگذشتم که صداش حال و هواتو بد کنه

اشکم از راه برسه خنده هاتو لگد کنه

چرا پاسخ سکوتمو به این زودى دادى

به دل سر به هوام نمره مردودى دادى

مگه میشه تو برى دوریتو احساس نکنم

واحد دلخوریاى بى تو رو پاس نکنم

آره تو قاموس من دوستِ دارم اینجوریه

گاهى معناش تو همین هزاره ها ی دوریه

 

 ***

امیدوارم مورد پسند واقع شده باشه


+ نوشته شده در یکشنبه 85/7/30ساعت 1:26 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

تو هم دعاکن...

 

دوستای خوبم سلام 

انگار قمست نیس که حرف جدید بزنم از غم نگم... از غصه نگم

امروز یه خبر خیلی بد از یه دوست خیلی خوب شنیدم ...دلم بی اختیار گرفت

 خبر بیماری عزیزی رو بهم دادن ... که واسه خونه ی هر کی چراغه ... چراغ

 خونه ی یه دوست

میدونم تو هم مث من دلت می گیره ... ازت می خوام به همون اندازه که دلگیر

 میشی واسش دعاکنی ...

یه مادر

یه مادر مهربون و خوب ... که الان دردش... شده درد دل من و شاید تویی که

 معنیه مهربونی رو می فهمی

تو این شبای خوب که  که آسمون دلامون صاف تر و قشنگتره ... صدای منو تو

 راحتتر به گوش خدا میرسه

بیایید با هم دعا کنیم ....یادمون باشه که قشنگ دعا کنیم


+ نوشته شده در جمعه 85/7/28ساعت 7:49 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

دلکده مو به تو می سپرم ...

 

 

 

 

بهترین سلام ...بهترین درود

 

بهنرین ترانه ای که می توان سرود

 

تقدیم به تو که بهترینی

 

 

 

می خوام چن  روز ی دور باشم از این صفحه  

 

صفحه ای که با  دلتنگیام سیاه و کدرش کردم

 

گاهی ..که نه همیشه از غم گفتمو غصه

 

اما دلم میخواد اینبار اگه اومدم

 

 حرفای جدید و تازه داشته باشم

 

می خوام با یه بغل ترانه بر گردم

 

 

 

 

      

 

 

غریبه ! غریب نوازم...واسه ناز تو نیازم

می خوام از همین ترانه ....تا ستاره پل بسازم

 

بری اون بالا بشینی... منم این پایینا حیرون

تو خودِ ستاره باشی که  تو ابر نمیشه پنهون

 

غریبه !... خودم میسازم... از تو بت... یا که یه معبد

یه الهه که...با خوبیش ... منو داره می کنه بد

 

یه مسیحا یی که کارش بشه مرده زنده کردن

بدمه با هر نگاهش به دل شکسته ی من

 

غریبه اینجا...تو وبلاگ ...یا که تو هر جای دیگه

 پای قصه هات می می شینم... اینو قلبم داره میگه

 

توی این دوره زمونه  کسی عاشق نمی مونه

تک توک دلی می بینی که یه خورده مهربونه

 

غریبه !...چراغ یادت تو دلم نمیشه خاموش

اگه وبلاگمو دیدی نظرت نشه فراموش

 

 

دلکده مو به تو  سپردم تنهاش نذاری!

 

می دونی چیه؟...

+ نوشته شده در یکشنبه 85/7/23ساعت 12:17 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

ماه معراج قناریها

 

امان از دسّ این موجودِ خاکیه دوپا که به هیچ صراطی مستقیم نیس خودمونیما آفریده شدیم واسه قانون شکنی...حرمت

 شکنی ..فرقی نمیکنه کیه چیه چه جوریه فقط خودمونو می بینیمو خودمونو اگه بگن راهت اینه ما می گردیم دنبال چاه ...

دور دورِصف شکنیه.. دلشکنیه...دیگه نصیحت بابابزرگا یه جورِدیگه شده دیگه نمی گن خوب باش اگه کسی بهت بد کرد

تو خوبی کن نمیگن مرد باش نمیگن با رفیقت رفاقت کن من که متاسفانه این یه فقره رو محرومم... بابا بزرگ ندارم ...اما شنیدم ..

یه بابابزرگه... به نوه ش می گفت: "پسرم!.....زمونه عوض شده... جواب خوبی بدیه ...اگه به کسی خوبی کنی بد می بینی اگه

 گلیم خودتو از آب بکشی بیرون هنر کردی "امان از دسِّ این موجودِ خاکیه دو پا ....خودمونیما اگه این ماه رمضونم نداشتیم

که کلاه ماها پس معرکه بود.. لااقل بهبهونه ی اینم که شده.... یه خورده خوب بشیم.... مهربون بشیم ....

قشنگ بشم....چقد کینه؟... چقد قهر؟ ...باید مث خدا بشیم ...اگه کسی صدامون می زنه

جوابشو بدیم ... باید بغضمون با بغض همسایه بشکنه دلامون تنگ بشه ....براهم لک بزنه

 ...یعنی چی زمونه عوض شده؟... پس ما چی ؟نا سلامتی اسممون رومونه .....

حرف زیاده واسه گفتن اما اینجا جاش نیس

ما ه رمضونه ...ماه دعا...ماه نیایش ...ماه قرآن... ماه خدا ...ووو

اسم قشنگ زیاد داره منم یه اسم واسش انتخاب کردم...." ماه معراج قناریها "

تو این ماه آدمای فرشی میشن عرشی ...شبای احیا شبای معراج ما زمینیاس

من شبای احیا رو خیلی دوس دارم ....تواون شبا فراموشتون نمی کنم

هرکی که هستی ...هرجا که هستی واست آرزوی سعادت می کنم

تو هم منو از دعای خیرت محروم نکن

 

به یاد اولین شب احیای عمرم...

+ نوشته شده در شنبه 85/7/8ساعت 4:53 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

خدا حافظی

همیشه گفتنو میگن که سلام یه اتفاقه اما خداحافظی یه قانون نمیدونم چرا این قانون

هیچوقت واسه دل من قابل اجرا نبود دلم هیچوقت قانون خداحافظی رو

تصویب نکرد هیچوقت جرات اینو که بگم براهمیشه از

یه چیزی یا یه کسی خداحافظی می کنم نداشتم

شاید به خاطر اینه که خیلی ضعیفم ...

حالا شما با دوتا ترانه ی خداحافظی چه طورید؟؟؟؟؟؟؟

 

خدا حافظی...

+ نوشته شده در پنج شنبه 85/6/30ساعت 5:41 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

کتاب کوچک عشق

هر وقت حوصله م سر میره می افتم به جون کتابا

حالا هر چی که دستم بیاد می خونم.....

 ( این خیلی بده هاا آدم باید همیشه کتاب بخونه )

یکی از این کتابا که الان دستمه  اینه ....

کتاب کوچک عشق

تر جمه ی دکتر محمد اسماعیل فلزی

 

فکر نمی کنم خوندنش ضرری داشته باشه

کتاب کوچک عشق..

+ نوشته شده در چهارشنبه 85/6/22ساعت 1:26 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

<   <<   6   7      >