سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا ستایش

یه دوست خوب ...

این روز ا از غم خیلی براتون نوشتم حالا  می خوام حرف جدیدی بزنم

می دونید چیه ؟ دیروز یه دوست خوب پیدا کردم ...

همونی که تو پست قبلی ازش نوشته بودم و باور نمی کردم

 یه روز افتخار آشنایی باهاشو پیدا کنم

خیلی خوشحالم که با مریم جون تونستم صمیمی بشم

مریم جون عکاسی کار  می کنه البته به طور خیلی حرفه ای


 

اینم  تقدیم به مریم عزیزم

کدوم غزل کدوم قصیده ای تو

که پیش تو ترانه هام حقیره

هوای تو هوای تو چه تازه س

آدم می خواد  تو این هوا  بمیره

اینم آهنگ مورد علاقه ی دوستم

 

 


+ نوشته شده در سه شنبه 85/8/30ساعت 1:30 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

ترانه برا جانبازای شیمیایی کمه...

تقدیم به اونایی که الفبای جوونمردی رو از حفظن

از سروده های

شهید وجانباز شیمیایی

مهدی سپهر

اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها

که اونها رو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ کسی رو ندارن

مامان ، بابا رو می خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتها

بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر

دست میذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هر چی

جلوش باشه میشکنه

همون وقتی که هرکی

پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر

هیچکسی رو نداره

اون وقتی که بابا جون

موجی میشه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار میزد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

میزد توی صورتش

قسم می داد بابارو

به فاطمه به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره میبینه

تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن

بچه های محله

بابا یهو دویدو

زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو

بابا میزد به دیوار

قسم میداد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می گفت

کشتند بچه ها رو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد ، بخوابین

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اونهایی که از بابام

فقط امروزو دیدن

ای اونهایی که امروز

دارین بهش می خندین

برای خنده هاتون

دردشو می پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه روز به هم می رسیم

بازی داره زمونه

یه روز پشیمون می شین

که دیگه خیلی دیره


گریه های مادرم

یقه تونو می گیره

گرچه ترانه هم کمه ولی جز این چیزی ندارم

جز این کاری ازم بر نمیاد

ترانه ی تخت خالی

از مجموعه ترانه های عروسک تنهایی

پیشکش چشم تو

تخت یکِ اتاق چارصدو هف

دکتر اومد نسخه نوش داد و رف

دستای خالیمو ندیدو رد شد

طرز نگاش منو گزید و رد شد

بابام رفیق تانکه و تفنگه

بابام اگه مریضه مرد جنگه

هنوز صدای سرفه هاش می اومد

معنیه زندگی باهاش می اومد

تختِ یکِ اتاق چارصدو هف

نسخشو دکترش به من دادو رف

مامان دیگه یه پوسّ و اسّخونه

چشاش پرِ اشکه ِ یه کاسه خونه

تا اخرش خودم میرم یه تنه

قلکمو می شکنم اون نشکنه

خدا خدا ...جونمی جون چقد پول

کپسول اکسیژن و قرص و آمپول

تخت یکِ اتاق چارصدوهف

من اومدم ولی بابام یهو رف

پیش خدا ...جاش از زمین بهتره

نبودنش بِمون چه بد میگذره

بادسِ پر اومدم و حیف که نیس

یه تخت خالی و منو چشم خیس

قلکمو شکستم اما دلم

حالا چه جور تا بکنم بادلم

تخت یکِ اتاق چارصدو هف

دکتر اومد من اومدم بابام رف

یلداستایش....


+ نوشته شده در شنبه 85/8/27ساعت 10:52 صبح توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

ترانه ....

سلامی به گرمای دست تو دوست

تصمیم داشتم حذفش کنم

من بنا به اقتضای طبع خودم ترانه رو واسه موضوع وبلاگم انتخاب کردم

وبنا به دلایلی باید از ترانه بگم و ترانه بنویسم

چون این آدرس رو جلد کتابم هست

دو تا ترانه تقدیمتون می کنم

از مجموعه ترانه ی عروسک تنهای

«از چشت افتاده دلم»

 

از چشت افتاده دلم پاک منو بی خیال شدی

واسه دل صاف و صادقم آرزوی محال شدی

حالی نمی پرسی ازم فکر می کنی نوبرشه

تو هم خیات کردی چشات تو خوشگلی آخرشه

بمونه بین خودمون اونقدا تحفم (تحفه ام) نبودی

یه وقت بهت بر نخوره اون که می خواستم نبودی

برا کی داری پز می دی من تورو خوشگل می دیدم

اونجوری که دلم می خواس نقش تورو می کشیدم

یه جور باهام حرف می زنی انگاری شازده با گدا

هی خودتو لوس می کنی برا دل عاشق ما

کی غیر من هس که همش لی لی به لالات بذاره

وقتی براش ناز میکنی یه بند بگه دوست داره

از چشت افتاده دلم لهش نکن زیر پاهات

خودت می دونی غیر من هیشکی نمونه برات

«مغز تو شستشو دادن»

مغزتو شستشو دادن انگاری

دیگه می ترسی بگی دوسم داری

کاش می تونستی یه دفه بد بشی

به راحتی از رودلم رد بشی

کاشکی تو هم یه قلب سنگی داشتی

یه چیزایی غیر قشنگی داشتی

تو خالی بستن تو مرامت نبود

تو دل شکستن تو مرامت نبود

مغزتو شستشو دادن گمونم

ازم نخواستی که باهات بمونم

مگه دیگه مث تو پیدا میشه

میون این ترانه ها جا میشه

نیومده زودی فلنگو بستی

نفهمیدی چیو زدی شکستی

غرور صاف شیشه ایم لگد شد

دلم مسیر غصه رو بلد شد

مغزتو شستشو دادن حسابی

انگاری هیپنوتیزم شدی، تو خوابی

چقد لب پنجره گریه کردم

بی معرفت نگفتی برمی گردم

ثا نیه هام اسیر اشک وآهن

طفلکی این چشا همش به راهن

دلم برات پر می زنه هنوزم

دارم تو حسرت نگات می سوزم

مغزتو شستشو دادن انگاری

چیه؟! می ترسی بگی دوسم داری

                              امیدوارم پسندیده باشی...

یلدا ستایش

 


+ نوشته شده در جمعه 85/8/19ساعت 7:13 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

باز م غزل....

سلام امروزم مث هفته قبل یه غزل زیبا مهمون

سیدمهدی موسوی  باشیم بدنیست

من غزلای ایشونوخیلی دوست دارم

البته از نزدیک نمیشناسمشون

زیباست  یعنی باروحیه ی الان من خیلی سازگاره

 امیدوارم خوشتون بیاد

با یاد شانه های توسر آفریده است

ایزد چقدر شانه به سرآفریده است

پای مرا برای دویدن به سوی تو

پای تورا برای سفر آفریده است

هر چیزرا که یک سرسوزن شبیه توست

خوب آفریده است اگر آفریده است

چون قید ریشه مانع پروازمیشود

پروانه  را بدون پدر آفریده است

میخواست کوره در دل انسان بنا کند

مقدور چون نبود جگر آفریده است  

  


+ نوشته شده در پنج شنبه 85/8/18ساعت 4:29 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

عابرک...

 

چشم  گلچین قضا  خدا کنه نبیندت

من امروز چن بار به روز شدم و نوشته هامو پاک کردم

نمیدونم شاید به خاطر همین خبر بد ه که اینقد پریشونم

اومدم قصه عابرکو نوشتم عابرک تخلص شعری دوست منه

(دوست دوران بچگیم)

که دیروز بعد از چهار ماه دیدمش

نمی خوام تو این وبلاگ خصوصی بنویسم

اما من تواین جهار ماه

که فرصت نکردم به دوستم سر بزنم خودم پراز مشغله بودم

اما مشغله های من کجا و درد اون کجا هنوز تصویررنگ پریده ش ....

چهار شنبه قراره برای شیمی درمانی بره تهران

نمی دونم چرا اینهمه خبر بد یه جا باید به من برسه

من برا ترانه بهونه می خواستم ولی نه این بهونه رو

خدایا کمکش کن


+ نوشته شده در یکشنبه 85/8/14ساعت 7:25 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

یه خورده تغییر بد نیست

حس می کنم خیلی خسته کننده شده

 همش شعرو ترانه و...یه چیزایی تو این مایه ها

بهتره یه تغییراتی بهش بدم

 نظرتون درمورد نقاشی و عکس چیه؟...

+ نوشته شده در شنبه 85/8/13ساعت 1:34 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

شعر قشنگ

خداییش نوشته ها ی من که خوندن نداره یعنی حیفه وقت صرفش کنید

امروز تو جلسه شعر ( خانه ی آفتاب ) کلی غزل زیبا شنیدم کارای خیلی خوب

که دلم حال اومد ....شعرای قشنگی که من عرضه ی گفتنشو ندارم....یعنی آرزومه

بتونم یه روز اینجوری شعر بگم البته یه وقتایی دسو پا شکسته غزل میگم اما  کارای من

عمرا به گرد پای کارای زیبا یی که امروز شنیدم برسه

 

امیدوارم تو هم مث من لذت ببری...

+ نوشته شده در پنج شنبه 85/8/11ساعت 7:56 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

عروسک تنهایی...یلدا ستایش

دوستای خوبم سلام

اولین مجموعه ترانه ی من

با نام

عروسک تنهایی

کار چاپش تموم شده و تا چن روز دیگه

به کتابفروشی های سراسر کشور عرضه میشه

این طرح جلد اولیه ی کتابه

کار زیبای دوست خوبم زهراسادات میرغنی

عکاس این کار خانم مریم احسانی مطلق

که افتخار آشنایی باهاشونو نداشتم

چا پ کتاب  توسط موسسه ی  انتشاراتی

 سلسیبل

سه تا ترانه از  این مجموعه تقدیمتون می کنم  

جورچین نگات

اومدم غرل بسازم واسه جورچین نگاهت

مژه هات ...حالت چشمات قاب رنگین نگاهت

اومدم قلم بگیرم اما کاغذامو باد برد

نشد از تو بنویسم غزلِ رو ی لبم مرد

حالا من موندمو یادت ...که رو گونه هام نشسته

دوتا قطره ؟ نه ! هزار تا ...سد گریه هام شکسته

حالا من موندمو شاید توی خوابا تورو دیدن

از ته چشای رنگیت یه بغل ترانه چیدن

توزمین خیس شعرام بذر خنده هاتو کاشتم

شاید اینجوری بفهمی که چقد دوست می داشتم

چی شد اون همه قشنگی که میون گفته هات بود

اون تبسمی که سایش همیشه کنج لبات بود

رفتی ...انگار که نه انگار این والی منو داری

نه ایمیل ...نه یه تماسی ...مردم از چشم انتظاری

یادمه شبی که رفتی آسمون ستاره کم داش

طفلی اصلا نمی خندید مث من چشاش ورم داش

حالا خوب منو نگا کن که به آخرا رسیدم

تا بگم خدا به همرات میدونی چیا کشیدم

نگرونیامو حالا تو همین ترانه بو کن

دل خنده هام شکسته دسّ غصه ها رو ور کن

اومدم غزل بسازم اما کاغذی ندارم

حالا این بیتارو باید تو شقیقه هام بکارم

مژه هات ...حالت چشمات اونا روز و شب باهامن

اگه این گنا نباشه می تونم بگم خدا من

سفرت بخیر ...ولی من تا همیشه چش به راتم

هنوزم تا که هنوزه ....محو جورچین نگاتم

این ترانه با یه مقدار تغییر به زودی توسط سام اجرا میشه

 ***

خواب دیدی خیر باشه

یه عمری کارگردانی کردم،عزیز

هی واسه من اینقده اطوار نریز

فکر میکنی می تونی فیلمم کنی

می تونی اینجوری رومو کم کنی

دیالوگاتو دل من از بره

خوب می دونم چی تو سرت می گذره

دوس داری من خودم بیام تو تو دامت؟

پیش همه داد بزنم می خوامت؟

نیازمو ببینی بعد ناز کنی؟

نیشتو هی یواشکی واز کنی؟

یه عمری کارگردانی کردم ،بابا

پیاده شو یه کم با ما راه بیا

چرا همش سر می دوونی منو

خط می زنی معنی دوس داشتنو

پشت نگاهت چیا سانسور میشن

اینطوری آدما ازت دور میشن

دیدی ، رسیدیم به سکانس آخر

تو موندی و پنجره ، چشمای تر

دیدی سناریو چه جور تموم شد

کی بود که این وسط دلش حروم شد

یه عمری کار گردانی کردم تو رو

خواب دیدی خیر باشه خدافظ برو

 ***

 

عکس دلخوریام

میخوام عکس دلخوریامو برات پست بکنم

شعر تازمو به آدرس چشات پست بکنم

امّا هل شدم دیگه پلاکو یادم نمىآد

بى خیال باز کاغذامو می سپرم به دست باد

شاید اینجورى یه شب چشت بیفته به دلم

شانسکى زوم بکنى رو غزلاى خشگلَم

شاید این بیتاى دست نخورده باورت بشه

یا یه بارم که شده حرف حساب سرت بشه

من با دستاى خودم ساکتو بستم که برى

واسه تو حتّى یواشکى شکستم که برى

نگذشتم که صداش حال و هواتو بد کنه

اشکم از راه برسه خنده هاتو لگد کنه

چرا پاسخ سکوتمو به این زودى دادى

به دل سر به هوام نمره مردودى دادى

مگه میشه تو برى دوریتو احساس نکنم

واحد دلخوریاى بى تو رو پاس نکنم

آره تو قاموس من دوستِ دارم اینجوریه

گاهى معناش تو همین هزاره ها ی دوریه

 

 ***

امیدوارم مورد پسند واقع شده باشه


+ نوشته شده در یکشنبه 85/7/30ساعت 1:26 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

تو هم دعاکن...

 

دوستای خوبم سلام 

انگار قمست نیس که حرف جدید بزنم از غم نگم... از غصه نگم

امروز یه خبر خیلی بد از یه دوست خیلی خوب شنیدم ...دلم بی اختیار گرفت

 خبر بیماری عزیزی رو بهم دادن ... که واسه خونه ی هر کی چراغه ... چراغ

 خونه ی یه دوست

میدونم تو هم مث من دلت می گیره ... ازت می خوام به همون اندازه که دلگیر

 میشی واسش دعاکنی ...

یه مادر

یه مادر مهربون و خوب ... که الان دردش... شده درد دل من و شاید تویی که

 معنیه مهربونی رو می فهمی

تو این شبای خوب که  که آسمون دلامون صاف تر و قشنگتره ... صدای منو تو

 راحتتر به گوش خدا میرسه

بیایید با هم دعا کنیم ....یادمون باشه که قشنگ دعا کنیم


+ نوشته شده در جمعه 85/7/28ساعت 7:49 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

دلکده مو به تو می سپرم ...

 

 

 

 

بهترین سلام ...بهترین درود

 

بهنرین ترانه ای که می توان سرود

 

تقدیم به تو که بهترینی

 

 

 

می خوام چن  روز ی دور باشم از این صفحه  

 

صفحه ای که با  دلتنگیام سیاه و کدرش کردم

 

گاهی ..که نه همیشه از غم گفتمو غصه

 

اما دلم میخواد اینبار اگه اومدم

 

 حرفای جدید و تازه داشته باشم

 

می خوام با یه بغل ترانه بر گردم

 

 

 

 

      

 

 

غریبه ! غریب نوازم...واسه ناز تو نیازم

می خوام از همین ترانه ....تا ستاره پل بسازم

 

بری اون بالا بشینی... منم این پایینا حیرون

تو خودِ ستاره باشی که  تو ابر نمیشه پنهون

 

غریبه !... خودم میسازم... از تو بت... یا که یه معبد

یه الهه که...با خوبیش ... منو داره می کنه بد

 

یه مسیحا یی که کارش بشه مرده زنده کردن

بدمه با هر نگاهش به دل شکسته ی من

 

غریبه اینجا...تو وبلاگ ...یا که تو هر جای دیگه

 پای قصه هات می می شینم... اینو قلبم داره میگه

 

توی این دوره زمونه  کسی عاشق نمی مونه

تک توک دلی می بینی که یه خورده مهربونه

 

غریبه !...چراغ یادت تو دلم نمیشه خاموش

اگه وبلاگمو دیدی نظرت نشه فراموش

 

 

دلکده مو به تو  سپردم تنهاش نذاری!

 

می دونی چیه؟...

+ نوشته شده در یکشنبه 85/7/23ساعت 12:17 عصر توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >